پیش قدم نوشت61-62

ساخت وبلاگ
قصد کرده بودم ننویسم و  روزنوشت ها را متوقف کنم
(تا زمانی که برای عزیزی که نظر خصوصی ارسال کرده بود مفصلا یادداشت ننوشته ام)

اما این عکس زیباتر از آن بود که من تاب ننوشتن آورم
برای لحظاتی سلیقه ی سیاسی  اتان را کنار بگذارید لطفا.......و از این عکس لذت ببرید:)

گرچه که هردو سردار در عکس عزیزند و دوست داشتنی اما این کجا و آن کجا
پس آنچه در توصیف می آید شرح حاج قاسم و فرمانده است نه بیش تر!
سردار تبسمی شیرین دارد درست مطابق قرمانده
البته سلام نظامی را که همه بلدند اما این دست چپ که به خلاف عرف بر سینه قرار گرفته خود حکایت عاشقی است...
جالب تر آنکه اگر به برجستگی عبا بنگرید دست راست فرمانده هم  هم...
یعنی که محبت قلب ها دوطرفه است که این چنین دست بر قلب نهاده اند..
حالا بیایید اصلا همه عکس را فراموش کنید..فقط چشم ها و رد نگاه ها را باقی گذارید...
چشم سردار که مست و شوخ، خیره شده به فرمانده ...
صدالبته که متقابلا دو چشم فرمانده  هم از پس عینک به سوی سردار است
سردار ما بر لباس نظامی اش هیچ ندارد...نه اتیکت نامی، نه نشان فتح و ظفر و ترفیع رتبه ای...
هیچ...هیچ
فقط همان انگشتر عقیق کوچک که بر دست روی سینه است...
البته تعجبی هم نیست، جایی که فرمانده کل قوا خود عالم مجتهدی است با لباس پیامبر
لباس و نشان نظامی همان حفظ ایمان است
دارم با خودم فکرمی کنم چه قدرتفاوت است میان خاک دانشکده افسری امام حسین با خاک حلب
این یکی گام های سردار و فرمانده را هردو چشیده و آن یکی فقط گام های سردار را...
سرشان سلامت که مایه ی فخر این مردم اند....

نمی دانم چرا این متن و عکس را این جا ننوشتم
در اساسنامه ی این جا اینگونه نوشتن نبود...صرفا این دل بود که حکم کرد
استغاثه 31...
ما را در سایت استغاثه 31 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmasirname0 بازدید : 109 تاريخ : پنجشنبه 21 ارديبهشت 1396 ساعت: 17:59